محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

آیدا

دیروز خونه باباجون  اینا بودیم ایدا یه چیی رفت تو گلوش و سیاه شد نزدیک بود و را ه نفسش بسته شده بود یه دفعه سیاه شده و می اورد بالا . خاله زهرا یه دفعه شروع کرد به گریه کردن و یا فاطمه زهرا بچه ام مامانم هم محک می زد تو کمرش اونم سیاه شده بود و راه نفسش بسته شده بود و تقلی  برای نفس کشیدن میکرد باباجون و بابافرشید همه دور بچه جمع شده بودن آیدا همین جور نفس نفس میزد اما من پاهام نرفت جلو از دور روی مبل نشسته بودم و نگاشون میکردم و با آرامش به خواهرم نگاه می کردم که چه جوری داره بال بال می زنه برای بچه اش و از دور می شنیدم می گفت یا فاطمه زهرا بچه ام خفه نشه یادم اومد به روزی که منم تو تخت زایمان گفتم یا فاطمه زهرا بچه ام خفه ن...
26 اسفند 1392

دل گمشده

دل گمشده   به خدای لبخند .. به خدای شادی .. به خدای همه آنچه که از خوبی هاست .. به خدای همه آنچه که از زیبایی هاست .. دل من غمگین نیست .. دل من گمشده , شاید ؛ اما .. دل من غمگین نیست .. و شبی از شبها .. در میان طپش عطر و نیاز خواهش .. با حضور و نفس عطر دل انگیز خدا .. آن دل گمشده را خواهم یافت .. .   البته اگر خدابخواهد......... ...
26 اسفند 1392

خدایا حواست هست؟

خـــــــــدایا حواســـــت هســــــــت؟ صدای هـــق هق گریه هام از هـــــمون گلویی میاد که تو از رگـــــش به من نـــــزدیک تری" ...
26 اسفند 1392

روزهای سخت گذراست

می نویسم ازبرای چه و از بهر چه کسی و چه چیزی نیمی دانم؟ من برای تو می نویسم برای پسرم برای طاهای خودم یا من مینویسم برای دل خودم شایدم می نویسم برای خواهر یا برادر طاهای خودم مینویسم  شایدهم برای دلتنگی های خودم اصلا چرا می نویسم واسه دل خسته خودم ؟؟؟؟؟؟؟؟ طاها ی من پسرم من خیلی چیزها میخواستم  اما نشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این وبلاگ مال توئه اما من دیگه ذوقی ندارم از چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟ از غم سرام بگم؟؟؟؟ از اشتباهاتم بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از اینکه بابا مهدی عشق زندگیم بزرگترین و تنها کسی که دارم برای کنارش بودن میجنگم رو اذیت میکنم؟؟؟؟ از خودم که دوونه شدم بگم؟/؟؟ از کارهای بی فکرم بگم ؟؟؟؟؟؟از آبروریزی هام بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از سهل انگاری ...
26 اسفند 1392

چگونه مثبت اندیش باشیم ؟

آری تا شقایق هست زندگی باد کرد.........  افکار از چنان قدرتی برخوردارند که می‌توانند سازنده یا ویرانگر باشند، بنابر‌این باید به خود و فرزندانمان بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیت‌ها و کامیابی‌های بزرگی دست یابیم. 1- نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و خود را خوب، توانا و با ارزش بدانیم. 2- لیستی از صفات مثبت خود تهیه کنیم و راه‌های تقویت آنها را بیابیم و تجربه کنیم. 3- لیستی از افکار منفی خود در طی روز تهیه و سعی کنیم برای هر فکر منفی یک فکر مثبت معادل بیابیم تا به کمک آن بتوانیم با افکار منفی مقابله کنیم. 4- سعی کنیم در گفتار و برخوردهای روزانه از کلم...
26 اسفند 1392

کلاس روانشناسی

فرصت را از دست ندهیم پروفسور با بسته سنگینی وارد کلاس درس روانشناسی شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت. وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه‌ای یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد. سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟ و همه دانشجویان موافقت کردند. سپس پروفسور ظرفی از سنگ ریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد. سنگ ریزه‌ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛ سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند. بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خُب البته، ماسه&zwnj...
26 اسفند 1392

عجب دنیایی؟

 سلام پسرم خوبی مامان الهی فدات بشم دیروز زنگ زدم خونه دختر عموم باهاش کارداشتم و ازش تو یه زمینه راهنمایی بگیرم بعد از احوالپرسی کردن ازم یه سوال پرسید که چند دقیقه فقط سکوت کردم ازم پرسید حال پسرت چطوره خوبه ؟الان چند ماهشه ؟ نمی دونی چقدر تخریب شدم نم یدونم چه قدر شکستم نم یدونی چه پیر شدم از رسم این زمونه؟ اصلا دل ندارم از خودم بدم میاد شدم یه آدم کسل راستی یه کارهایی دارم میکنم دعا کن که بشه من نذر کردم واز خدا خواهان شدم از این شب های پر از عزا و غمش دوستت دارم بیا کنارم که بویت کنم و زود برو
26 اسفند 1392

فکر کن

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود . با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند:.... پدر عزیزم با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم، من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی رویارویی با مادر و تو رو بگیرم، من احساسات واقعی رو با ماریا پیدا کردم، او واقعا معرکه است، اما می دانستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش، لباسهای تنگ موتورسواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره! این فقط یه احساسات نیست... ماریا به من گفت می تونیم شاد و ...
26 اسفند 1392

یادی اززنده یاد حسین پناهی

  دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردها یش شده ایم ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡   ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ اینجا در دنیای من، گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند... ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡   ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!! ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡   ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد  بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... ...
26 اسفند 1392

من دلم تنگ می شود!!!!!!!!!!!!!!!

من دلم تنگ می شود برای تو برای هرآنچه که تکانم می دهد تـــــا تــامل خـــویش بـــــــرای بودنت چیزهایی که تو، توهم می خوانیشان دلــم کــه تنـــگ می شــود پای لحظه های خالی از تو بــساط اشک پهن می کــنم گوش خیالم را به گذشته می چسبانم صدایت را از امواج پراکندهی زمان جمع می کنم پژواک صدایت بر دیوار ذهن می کوبد پر از آواز می شوم از تو مگرغیر از این است که توهم هم وجود دارد؟ باشد ... به خودم دروغ نمی گویم! اما به حقیقت دقایق پریشان مادری سوگند دلم برای این توهم تنگ می شود ...
26 اسفند 1392